درسی



به نام خدا

کلاس سوم دبستان بودم وقتی از مدرسه به خانه آمدم پدرم به من گفت داریم به مشهد میرویم من خیلی خوشحال شدم به خاطر این که اولین بار به مشهد میرویم و فورا وسایل و لباس های مورد نیاز سفرم را برداشتم صبح زود با ماشین به راه افتادیم و به مشهد رسیدیم بیشتر مسیر را خوابیدم و برای ناهار در یکی از توقفگاه های بین راهی ایستادیم و در چند ساعتی که در مسیر مشهد بودیم دو بار توقف کردیم من با دوربین ، عکس های قشنگی گرفتم وقتی به مشهد رسیدیم من حرم را از دور دیدم خیلی خوشحال شدم شب را به خانه رفتیم و استراحت کردیم و واقعا مسیر خسته کننده ای بود. صبح زود مادرم من را بیدار کرد که به حرم برویم فورا آماده شدم و چادر سفید رنگ با گل های ریز صورتی ام را برداشتم با ماشین رفتیم ماشین را در یکی از پارکینگ های بزرگ حرم گذاشتیم و نماز صبح را در آنجا خواندیم صحن حرم پر از جمعیت بود آدم های زیادی از شهرهای مختلف ایران و حتی کشور های دیگر آمده بودند حرم خیلی شلوغ بود من دست مادرم را محکم گرفته بودم که گم نشوم از شلوغی میترسیدم اما مادرم به من گفت نگران نباش و سعی کن کسی را هل ندهی کم کم به سمت ضریح رسیدیم دستم که به ضریح رسید دعا کردم و بعد به سمت دیگر حرم رفتیم تا بقیه هم بتوانند زیارت کنند بعد به سمت خانه برگشتیم و ناهار خوردیم و عصر به بازار های اطراف حرم رفتیم و سوغاتی زعفران نخود کشمش نبات مهر و تسبیح گرفتیم و شب به پارک رفتیم من خیلی خوشحال شدم پارک خیلی بزرگ بود و وسایل بازی هیجان انگیز داشت من سوار چرخ و فلک و ماشین شارژی شدم بعد از آن به خانه رفتیم در روز دوم سفر بعد ناهار ما به سمت طوس حرکت کردیم با مشهد فاصله ی کمی داشت باغ زیبا و درخت های سرسبز داشت مجسمه ی فردوسی هم آنجا بود همینطور آرامگاه مهدی اخوان ثالث بعد دوباره به خانه رفتیم و فردای آن روز بعد از ظهر به بازار رفتیم و برای بار آخر در این سفر کوتاه به زیارت حرم امام رضا علیه السلام رفتیم و نماز خواندیم و دعا کردیم و شب حرکت کردیم به سمت شهر خودمان.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها